تفسیر آیه الکرسی
حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

تفسير آيه : (255) اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَىُّ الْقَيُّومُ لاَ تَاءْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ لَهُ مَا فِى الْسَّمَوَتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ مَنْ ذَا الَّذِى يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ يَعْلَمُ مَا بَيْنَ اءَيْدِيْهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَى ءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلا بِمَا شَآءَ وَسِعَ كُرْسِيُّهُ الْسَّمَوَتِ وَالاَْرْضَ وَلاَ يَؤُدُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِىُّ الْعَظِيمُ
ترجمه آيه : 

اللّه ، كه جز او معبودى نيست ، زنده و برپادارنده است . نه خوابى سبك او را فرا گيرد و نه خوابى سنگين . آنچه در آسمان ها و آنچه در زمين است ، از آنِ اوست . كيست آنكه جز به اذن او در پيشگاهش شفاعت كند. گذشته و آينده آنان را مى داند. و به چيزى از علم او احاطه پيدا نمى كنند مگر به مقدارى كه او بخواهد. كرسى (علم و قدرت ) او آسمان ها و زمين را در برگرفته و نگهدارى آن دو بر او سنگين نيست و او والا و بزرگ است .
نكته ها: 
O به مناسبت وجود كلمه ى ((كرسى )) در آيه ، رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله اين آيه ((آية الكرسى )) ناميد. در روايات شيعه و سنى آمده است كه اين آيه به منزله ى قلّه قرآن است و بزرگترين مقام را در ميان آيات دارد.(678) همچنين نسبت به تلاوت اين آيه سفارش بسيار شده است ، از على عليه السّلام نقل كرده اند كه فرمود: بعد از شنيدن فضيلت اين آيه ، شبى بر من نگذشت ، مگر آنكه آية الكرسى را خوانده باشم .(679)
در اين آيه ، شانزده مرتبه نام خداوند و صفات او مطرح شده است . به همين سبب آية الكرسى را شعار و پيام توحيد دانسته اند. هر چند در قرآن بارها شعار توحيد با بيانات گوناگون مطرح شده است ، مانند: (لااله الاّ اللّه )(680) ، (لااله الاّ هو)(681) ، (لااله الاّ انت )(682) ، (لااله الاّ انَا)(683)، ولى در هيچ كدام آنها مثل آية الكرسى در كنار شعار توحيد، صفات خداوند مطرح نشده است .
O صفات خداوند دو گونه اند، برخى صفات ، عين ذات او هستند و قابل تجزيه از ذات الهى نمى باشند. مانند: علم ، قدرت و حيات . امّا برخى صفات كه آنها را صفات فعل مى نامند، مربوط به فعل خداوند است ، مثل خلق كردن و عفو نمودن . منشاء اينگونه صفات ، اراده الهى است كه اگر بخواهد خلق مى كند، ولى درباره ى صفات ذات اين را نمى توان گفت كه اگر خداوند بخواهد مى داند و اگر نخواهد نمى داند. اگر بخواهيم صفات ذات را تشبيه كنيم ، بايد بگوئيم عالم و قادر بودن براى خداوند، نظير مخلوق بودن براى انسان است . هرگز صفت مخلوق بودن از انسان جدا نمى شود، همانگونه كه هرگز صفت علم از خداوند جدا نمى شود.
O
كلمه ((اله )) درباره هر معبودى بكار مى رود، خواه حقّ و يا باطل ، (اءفرايت مَن اتّخذ الهه هواه )(684) ولى كلمه ((اللّه )) نام ذات مقدّس الهى است . معبودانِ غير از خدا، از آفريدن مگسى عاجزند؛ (لن يخلقوا ذباباً)(685) و آنان كه به پرستش ‍ غير خدا مى پردازند، از بلنداى توحيد به دره هاى خوفناك سقوط مى كنند. (ومن يشرك باللّه فكانّما خرّ من السماء فتخطفه الطّير)(686)
O (لااله الاّ اللّه ) اوّلين صفحه شناسنامه ى هر مسلمان است . اوّلين شعار و دعوت پيامبر اسلام صلّى اللّه عليه و آله نيز با همين جمله بود: ((قولوا لااله الاّ اللّه تفلحوا))(687) همچنان كه فرمود: ((من قال لااله الاّ الله مخلصاً دخل الجنّة واخلاصه بها ان تحجزه لااله الاالله عمّا حرمّ اللّه )) هركس خالصانه شعار توحيد سر دهد، وارد بهشت مى شود و نشان اخلاص او آن است كه گفتن ((لااله الاّ اللّه )) وى را از حرامهاى الهى دور سازد.(688)
امام صادق عليه السّلام فرمودند: ((قول لااله الاّاللّه ثمن الجنة ))(689) گفتن ((لااله الاّ اللّه )) بهاى بهشت است . همچنان كه امام رضا عليه السّلام در حديث قدسى نقل كرده اند: ((كلمة لااله الاّاللّه حصنى ))(690) كلمه ى توحيد، دژ مستحكم الهى است .
آرى ، توحيد، مايه ى نجات و رستگارى انسان است . البتّه همانگونه كه مى گويند هركس به دانشگاه يا حوزه علميه قدم گذاشت ، دانشمند شد. يعنى به شرط اينكه تمام دروس لازم را بخواند. گفتن
((
لااله الاّ اللّه )) نجات دهنده است ، امّا با داشتن شرايطش كه در جاى خود بدان اشاره خواهد شد.
O اعتقاد به توحيد، همه ى قدرت ها و جاذبه ها را در چشم انسان كوچك و حقير مى كند. نمونه اى از آثار تربيتى توحيد همين است كه مسلمانان در برابر پادشاهان و صاحبان قدرت سجده نمى كردند. در دربار نجاشى پادشاه حبشه ، پناهندگان مسلمان گفتند: ((لانسجد الاّ للّه )) ما به غير خدا سجده نمى كنيم .(691) دحيه كلبى يكى ديگر از مسلمانان در كاخ قيصر روم ، سجده نكرد و در جواب كاخ نشينان گفت : ((لااسجد لغيراللّه )) من براى غير خداوند سجده نمى كنم .(692) آرى ، توحيد انسان را تا آنجا بالا مى برد كه حتّى بهشت و دوزخ نيز براى او مطرح نمى شود. امامان معصوم عليهم السّلام نيز براى تربيت چنين انسان هايى تلاش مى كردند. على عليه السّلام فرمودند: ((لاتكن عبد غيرك و قد جعلك اللّه حراً))(693)، بنده ديگرى مباش كه خداوند تو را آزاد آفريده است .
لازم است مسلمانان هر روز و در هر جا با صداى بلند، اذان بگويند وفرياد آزادى از بندگى خدايان دروغين و طاغوت ها را سر دهند. و گوش نوزادان خود را قبل از هر صدايى ، با طنين توحيد
((
لااله الاّ اللّه )) آشنا سازند.
(هوالحىّ)
O در فراز هفتادم دعاى جوشن كبير، حىّ بودن خداوند را اينگونه مطرح مى كند:
((
يا حيّا قبل كلّ حىّ، يا حيّا بعد كلّ حىّ، يا حىّ الذّى ليس كمثله حىُّ، يا حىّ الذّى لايشاركه حىُّ، يا حىّ الذّى لايحتاج الى حىّ، يا حىّ الذّى يميت كلّ حىّ، يا حىّ الذّى يرزق كلّ حىّ، يا حيّا لم يرث الحيوة من حىّ، يا حىّ الذى يحيى الموتى ، يا حىّ يا قيّوم ))
آرى ، خداوند زنده است ، قبل از هر زنده اى و بعد از هر زنده اى . در زنده بودن ، وى را نظير و شريكى نيست و براى زنده ماندن ، نيازمند ديگرى نيست . او زندگان را مى ميراند و به همه زنده ها روزى مى بخشد. او زندگى را از زنده اى ديگر به ارث نبرده ، بلكه به مردگان نيز زندگى مى بخشد. او زنده و پا برجاست .
O معناى حيات درباره ذات پروردگار با ديگران فرق مى كند و مانند ساير صفات الهى ، از ذات او جدايى ناپذير است و در آن فنا راه ندارد؛ (و توكّل على الحىّ الّذى لايموت )(694) او در حيات خويش نيازمند تغذيه ، توليد مثل ، جذب و دفع ، كه لازمه حيات موجوداتى همچون انسان و حيوان وگياه است ، نيست . ((يا حىّ الذى ليس كمثله حىّ))
(القيّوم )
O ((قَيّوم )) از ريشه ى ((قيام ))، به كسى گفته مى شود كه روى پاى خود ايستاده و ديگران به او وابسته هستند.(695) كلمه ى ((قيّوم )) سه مرتبه در قرآن آمده است و در هر سه مورد در كنار كلمه ((حَىّ)) قرار دارد.
قيام او از خود اوست ، ولى قيام ساير موجودات به وجود اوست . و مراد از قيّوميّت پروردگار، تسلّط و حفاظت و تدبير كامل او نسبت به مخلوقات است . قيام او دائمى و همه جانبه است ، مى آفريند، روزى مى دهد، هدايت مى كند و مى ميراند و لحظه اى غافل نيست .
O هر موجود زنده اى براى ادامه ى حيات ، نيازمند منبع فيض است . همچون لامپى كه براى ادامه ى روشنى ، نياز به اتصّال برق دارد. تمام موجودات براى زنده شدن بايد از ((حىّ)) تغذيه شوند و براى ادامه ى زندگى بايد از ((قيّوم )) مايه بگيرند.
امام على عليه السّلام مى فرمايد:
((
كلّ شى ء خاضع له و كلّ شى ء قائم به )) هر چيزى تسليم او و هر چيزى وابسته به اوست .(696) نقل كرده اند كه در جنگ بدر رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله مكّرر در سجده مى گفتند: ((يا حىّ يا قيّوم ))(697)
(لاتاءخذه سنةٌ و لانوم )
O امام صادق عليه السّلام فرموده اند: ((ما من حىّ الاّ و هو ينام خلا اللّه وحده )) هيچ زنده اى نيست مگر اينكه مى خوابد، تنها خداوند از خواب بدور است .(698)
خداوند حىّ است و نيازمند خواب و چُرت نيست .(699) خواب ، زنده ها را از خود منقطع مى كند تا چه رسد به ديگران ، ولى خداوند خواب ندارد و همواره بر همه چيز قيّوميّت دارد.
(له ما فى السموات و ما فى الارض )
O مالك حقيقى همه چيز اوست و مالكيّت انسان در واقع عاريتى بيش نيست . مالكيّت انسان ، چند روزه و با شرايط محدودى است كه از طرف مالك حقيقى يعنى خداوند تعيين مى شود. حال كه همه مملوك او هستند، پس ‍ چرا مملوكى مملوك ديگر را بپرستد؟ ديگران نيز بندگانى همچون ما هستند؛ (عباد امثالكم )(700) طبيعت ، ملك خداست و قوانين حاكم بر آن محكوم خداوندند. اى كاش انسان ها هم از مِلك او و هم از مُلك او بهتر استفاده مى كردند. اگر همه چيز از خدا و براى خداست ، ديگر بخل و حرص چرا؟ آيا خداى خالق ، ما را رها كرده است ؟ (اءيحسب الانسان ان يترك سدى )(701) امام كاظم عليه السّلام از در خانه ى شخصى بنام ((بُشر)) مى گذشت ، متوّجه سر و صدا و آواز لهو ولعبى شدند كه از خانه بلند بود. از كنيزى كه از آن خانه بيرون آمده بود پرسيدند صاحبخانه كيست ؟ آيا بنده است ؟! جواب داد: نه آقا، بنده نيست آزاد است . امام فرمود: اگر بنده بود اين همه نافرمانى نمى كرد. كنيز سخن امام را وقتى وارد منزل شد به صاحبخانه باز گفت . او تكانى خورد و توبه كرد.(702)
از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه فرمود: اوّلين درجه تقوا و بندگى خدا آن است كه انسان خودش را مالك نداند.(703)
(من ذا الذى يشفع عنده )
O مشركان ، خداوند را قبول داشتند؛ (لئن سئلتهم من خلق السموات و الارض ليقولنّ اللّه )(704) ولى بت ها را شفيع مى دانستند: (ويقولون هؤ لاء شفعاء)(705) آية الكرسى ، اين پناهگاه موهوم را در هم مى كوبد و مى گويد: كيست كه بدون اجازه ى او بتواند شفاعت كند؟ نه تنها هستى براى اوست ، كارآيى هستى نيز با اذن اوست . با خيال و توهم شما، مخلوقى شفيع ديگرى نمى شود. شفاعت در قيامت وجود دارد، ولى با حساب و كتاب و با اذن خداوند. اگر از كسى عملى سر مى زند، با اذن و اراده خداوند بوده و قيّوم بودن او خدشه بردار نيست تا بتوان در گوشه اى دور از خواست او كارى صورت داد.
O شفاعت آن است كه يك موجود قوى به موجود ضعيف يارى برساند. مثلا در نظام آفرينش ، نور، آب ، هوا و زمين ، دانه ى گياه را يارى مى كنند تا به مرحله درخت برسد. در نظام كيفر و پاداش نيز، اولياى خدا گنهكارى را يارى مى رسانند تا نجات يابد.(706) ولى هرگز اين امدادها نشانه ى ضعف خداوند و يا تاءثيرپذيرى او نيست . زيرا خود اوست كه مقام شفاعت و اجازه آن را به اولياى خود مى دهد. و اوست كه نظام آفرينش را به نوعى آفريده كه وقتى دانه در مسير رستن قرار گرفت ، با نور و هوا و خاك رشد مى كند.
به هر حال عوامل مادّى و كمك هايى كه انسان از مخلوقات مى گيرد، در پرتو اذن اوست و در چهار چوب قوانينى است كه او حاكم كرده است . به همين دليل افرادى از شفاعت شدن محرومند؛ (فما تنفعهم شفاعة الشافعين )
(707) چنانكه نور، حرارت ، آب و خاك ، دانه اى را رشد مى دهند كه قابليّت رشد داشته باشد. حساب شفاعت از حساب پارتى بازى و توصيه هاى بى دليل دنيوى در جوامع فاسد، جدا است . شفاعت ، براى جلوگيرى از ياءس و نااميدى و ايجاد پيوند مردم با اولياى خداست . شفاعت ، پاداشى است كه خداوند به اولياى خود مى دهد و بهره گيرى از آن در روز قيامت ، تجسّمى از بهره گيرى انسان ، از نورِ علم و هدايت انبيا و اوليا در دنياست .
شفاعت كننده ، قدرت مستقلى در برابر قدرت خداوند نيست ، بلكه پرتوى از اوست ومقام شفاعت مخصوص ‍ كسانى است كه او بخواهد. لذا نبايد بت پرستان با شعار؛ (هؤ لاء شفعائنا)
(708) خيال كنند كه بهره مند از شفاعت خواهند شد.
يادآورى اين نكته لازم است كه عبادت غير خداوند شرك است ، ولى دعوت و خواندن غير خدا، همه جا شرك نيست . جملات : (يدعوك )
(709)، (يدعوكم )(710)، (يدعون )(711)، (ندع )(712) و (دعاء الرسول )(713) كه در قرآن آمده است ، هيچ يك با شرك ربطى ندارد. لكن هر دعوتى ارزشمند نيست ، بيمار اگر پزشك را صدا زند، حقّ است و اگر فالگير را صدا زند باطل است .
(يعلم ما بين ايديهم و ما خلفهم )
O خداوند همه ى واقعيّات را مى داند و شفاعت نزد پروردگار، تلاش براى اثبات بى گناهى شخصى نيست ، بلكه شفاعت ، تلاش براى نجات و عفو است . آگاهى خدا بايد موجب شود كه اندكى انسان حيا كند، او از درون سينه ها خبر دارد و از رازهاى پنهانى و آشكار با خبر است ، از درون رحم مادران خبر دارد كه نوزاد پسر است يا دختر. علم روز قيامت و اندازه هر چيزى را مى داند.(714) در حالى كه علم ما انسان ها محدود است . ما صدا را تا حدّى مى شنويم ، ديدنى ها را تا حدودى مى بينيم ، اسرار را نمى دانيم ، مگر آن قسمتى را كه خداوند اراده كند و اجازه دهد.
(وسع كرسيّه السّموات والارض ولايؤ ده حفظهما و هوالعلى العظيم )
O در روايتى از امام صادق عليه السّلام آمده است : مراد از ((عرش ))، علومى از خداوند است كه انبيا و رسل را به آنها آگاه كرده است (715) ولى ((كرسى ))، علومى هستند كه آنها را هيچ كس نمى داند.(716)
برخى ((كرسى )) را كنايه از قدرت و حكومت خدا مى دانند كه آسمان ها و زمين را در برگرفته است . با آنكه جهان بس ‍ وسيع است و زمين نسبت به آن همچون حلقه انگشترى در بيابان ، ولى با همه اينها حفظ و نگهدارى آنها براى خداوند سنگين نيست . آية الكرسى به مردم مى فهماند كه خداوند نه تنها مالكِ عالَم و عالِم به تمام مملوك هاى خود است ، بلكه سراسر هستى با همه ى مخلوقاتش ، تحت سلطه و قدرت اوست .(717) و مردم قدرت نامحدود خالق را با قدرت مخلوق مقايسه نكنند. زيرا خستگى ، از عوارض ماده است ، امّا توانايى خداوند عين ذات اوست . (ان ربّك هو القوى العزيز)(718) على عليه السّلام مى فرمايد: خداوند را، نه گذشت زمان پير و فرسوده مى كند و نه خود دگرگون گشته و تغيير مى يابد.(719)
آرى ، توجّه به قدرت نامحدود خداوند، در روح مؤ من آرامش ايجاد مى كند و مؤ من با آن خويشتن را در مصونيّت و امان مى يابد.
O هر يك از صفات خدا: قَيّوم ، حَىّ، عليم ، قَدير و عظيم ، نقش سازنده اى در تربيت انسان دارد. زيرا بهترين مكتب آن است كه به پيروان خود اميد و عشق بدهد، سرنوشت و آينده آنان را روشن كند و پيروانش نيز بدانند كه هر لحظه زير نظر هستند، لغزشهايشان قابل عفو است و حاكم آنان مهربان است .
O
خلاصه آنكه خدايى سزاوار پرستش است كه زنده و پابر جا و نستوه باشد، گرفتار ضعف و خستگى و دچار خواب و چرت نگردد، احدى بدون اراده او قدرت انجام كارى را نداشته باشد. همه چيز را بداند و بر همه چيز احاطه و تسلّط داشته باشد. اين چنين خدايى مى تواند معبود و محبوب باشد و به چنين خدايى مى توان توكّل كرد و عشق ورزيد و به او اميدوار بود. خدايى كه قرآن اينگونه معرفى مى كند، با خداى انجيل و تورات تحريف شده قابل مقايسه نيست . آن كسانى كه در بن بست هاى تنگ و تاريك نظام مادّى جهان گرفتار شده اند، چگونه مى انديشند؟ (الحمدللّه الّذى هدانا لهذا و ما كنّا لنهتدى لولا ان هدانا اللّه )
پيام ها: 
1 هيچ موجودى جز او، ارزش معبود شدن ندارد. (لااله الاّ هو)
2 حيات واقعى و ابدى وهمه ى حيات هاى ديگر از آن اوست . (الحىّ)
3 همه چيز دائما به او بستگى دارد ولحظه اى از تدبير اوخارج نيست . (القيوم )
4 همه چيز از اوست .(له ما فى السموات ...)
5 نه تنها هستى از اوست ، كارايى هستى نيز از اوست . (من ذا الّذى يشفع )
6 با خيال و توهّم شما، چيزى شفيع و واسطه نمى شود. (من ذا الّذى )
7 احدى از او مهربان تر نيست . علاقه ومهربانى هر شفيعى از اوست . (الاّ باذنه )
8 خداوند بر همه چيز ودر همه حال آگاه است ، پس از گناه در برابر او حيا كنيم . (يعلم مابين ايديهم وما خلفهم ...)
9 او بر همه چيز احاطه دارد، ولى ديگران بدون اراده او حتّى به گوشه اى از علم او احاطه ندارند.
(720) (لا يحيطون بشى ء من علمه )
10 حكومت و قدرت او محدود نيست . (وسع كرسيّه )
11 حفاظت هستى براى او سنگين نيست . (ولايؤ ده )
12 كسى كه از هستى حفاظت مى كند، مى تواند ما را در برابر خطرات حفظ كند. (حفظهما) و لذا براى حفاظت ، سفارش به خواندن آية الكرسى شده است .

تفسير آيه : (256) لاَ إِكْرَاهَ فِى الْدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الْرُشْدُ مِنَ الْغَىِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالْطَّغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لاَانْفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِيْعٌ عَلِيمٌ
ترجمه آيه : 
در (پذيرش ) دين ، اكراهى نيست . همانا راه رشد از گمراهى روشن شده است ، پس هر كه به طاغوت كافر شود و به خداوند ايمان آورد، قطعا به دستگيره محكمى دست يافته ، كه گسستنى براى آن نيست . وخداوند شنواى دانا است .
نكته ها: 
O ايمان قلبى با اجبار حاصل نمى شود، بلكه با برهان ، اخلاق و موعظه مى توان در دلها نفوذ كرد، ولى اين به آن معنا نيست كه هر كس در عمل بتواند هر منكرى را انجام دهد و بگويد من آزادم و كسى حقّ ندارد مرا از راهى كه انتخاب كرده ام بازدارد. قوانين جزايى اسلام همچون تعزيرات ، حدود، ديات و قصاص و واجباتى همچون نهى از منكر و جهاد، نشانه آن است كه حتّى اگر كسى قلبا اعتقادى ندارد، ولى حقّ ندارد براى جامعه يك فرد موذى باشد.
O اسلامى كه به كفّار مى گويد: (هاتوا برهانكم ان كنتم صادقين )(721) اگر در ادّعاى خود صادقيد، برهان و دليل ارائه كنيد. چگونه ممكن است مردم را در پذيرش اسلام ، اجبار نمايد؟
O جهاد در اسلام يا براى مبارزه با طاغوت ها و شكستن نظام هاى جبّارى است كه اجازه تفكّر را به ملّت ها نمى دهند و يا براى محو شرك و خرافه پرستى است كه در حقيقت يك بيمارى است و سكوت در برابر آن ، ظلم به انسانيّت است .
O مطابق روايات ، يكى از مصاديق تمسك به (عروة الوثقى ) و ريسمان محكم الهى ، اتصال با اولياى خدا و اهل بيت عليهم السّلام است .
رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله به حضرت على عليه السّلام فرمودند: ((انت العروة الوثقى )).(722)
پيام ها: 
1 دينى كه برهان و منطق دارد، نيازى به اكراه و اجبار ندارد. (لااكراه فى الدين )
2 تاءثير زور در اعمال و حركات است ، نه در افكار و عقايد. (لااكراه فى الدين )
3 راه حقّ از باطل جدا شده ، تا حجّت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حقّ، با عقل ، وحى ومعجزات است . (قد تبيّن الرشد من الغى ) اسلام دين رشد است .
4 دين ، مايه ى رشد انسانيّت است . (قد تبيّن الرشد من الغى )
5 اسلام با استكبار سازش ندارد. (يكفر بالطاغوت )
6 تا طاغوت ها محو نشوند، توحيد جلوه نمى كند. اوّل كفر به طاغوت ، بعد ايمان به خدا. (فمن يكفر بالطاغوت ويؤ من باللّه )
7 كفر به طاغوت و ايمان به خدا بايد دائمى باشد. (يكفر، يؤ من ) فعل مضارع نشانه ى تداوم است .
8 محكم بودن ريسمان الهى كافى نيست ، محكم گرفتن هم شرط است . (فقد استمسك بالعروة ...)
9 تكيه به طاغوت ها و هر آنچه غير خدايى است ، گسستنى و از بين رفتنى است . تنها رشته اى كه گسسته نمى گردد، ايمان به خداست . (لا انفصام لها)
10 ايمان به خدا و رابطه با اولياى خدا ابدى است . (لاانفصام لها) ولى طاغوت ها در قيامت از پيروان خود تبّرى خواهند جست .
11 ايمان به خدا و كفر به طاغوت بايد واقعى باشد، نه منافقانه . زيرا خداوند مى داند ومى شنود. (واللّه سميع عليم )
تفسير آيه : (257) اللّهُ وَلِىُّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ يُخْرِجُهُمْ مِنَ الْظُّلُمَتِ إِلَى الْنُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوَّاْ اءَوْلِيَاؤُهُمُ الْطَّغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ الْنُّورِ إِلَى الْظُّلُمَتِ اءُولََّئِكَ اءَصْحَا بُ الْنَّارِ هُمْ فِيهَا خَا لِدُونَ
ترجمه آيه : 
خداوند دوست و سرپرست مؤ منان است ، آنها را از تاريكى ها(ى گوناگون ) بيرون و به سوى نور مى برد. لكن سرپرستان كفّار، طاغوت ها هستند كه آنان را از نور به تاريكى ها سوق مى دهند، آنها اهل آتشند و همانان همواره در آن خواهند بود.
نكته ها: 
O در آيه قبل خوانديم كه او مالك همه چيز است ؛ (له مافى السموات و...) ودر اين آيه مى خوانيم : نسبت او به مؤ منان ، نسبت خاصّ و ولايى است . (ولىّالذين آمنوا)
گوشه اى از سيماى كسانى كه ولايت خدا را پذيرفته اند 
# آنكه ولايت خدا را پذيرفت ، كارهايش رنگ خدايى پيدا مى كند. (صبغة اللّه )(723)
# براى خود رهبرى الهى برمى گزيند. (ان اللّه قد بعث لكم طالوت ملكاً)(724)
# راهش روشن ، آينده اش معلوم و به كارهايش دلگرم است . (يهديم ربّهم بايمانهم )(725)، (انّا اليه راجعون )(726)، (لانضيع اجرالمحسنين )(727)

# در جنگ ها و سختى ها به يارى خدا چشم دوخته و از قدرت هاى غير خدايى نمى هراسد. (فزادهم ايماناً)(728)
# از مرگ نمى ترسد و كشته شدن در تحت ولايت الهى راسعادت مى داند. امام حسين عليه السّلام فرمود: ((انّى لا ارى الموت الاّ السعادة )).(729)

# تنهايى در زندگى براى او تلخ و ناگوار نيست ، چون مى داند او زير نظر خداوند است . (ان اللّه معنا)(730)
# از انفاق و خرج كردن مال نگران نيست ، چون مال خود را به ولى خود مى سپارد. (يقرض اللّه قرضاً حسناً)(731)
# تبليغات منفى در او بى اثر است ، چون دل به وعده هاى حتمى الهى داده است : (والعاقبة للمتّقين )(732)
# غير از خدا همه چيز در نظر او كوچك است . امام على عليه السّلام فرمود: ((عظم الخالق فى اءنفسهم فصغر مادونه فى اءعينهم ...)).(733)
# از قوانين و دستورات متعدّد متحيّر نمى شود، چون او تنها قانون خدا را پذيرفته و فقط به آن مى انديشد. و اگر صدها راه درآمد برايش باز شود تنها با معيار الهى آن راهى را انتخاب مى كند كه خداوند معيّن كرده است . (ومن لم يحكم بماانزل اللّه )(734)
پيام ها: 
1 مؤ منان ، يك سرپرست دارند كه خداست و كافران سرپرستان متعدّد دارند كه طاغوت ها باشند و پذيرش يك سرپرست آسان تر است .(735) درباره مؤ منان مى فرمايد: (اللّه ولىّ) امّا درباره ى كفّار مى فرمايد: (اوليائهم الطاغوت )
2 آيه قبل فرمود: (قد تبيّن الرّشد من الغى ) اين آيه نمونه اى از رشد و غىّ را بيان مى كند كه ولايت خداوند، رشد و ولايت طاغوت انحراف است . (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
3 راه حقّ يكى است ، ولى راههاى انحرافى متعدّد. قرآن درباره راه حقّ كلمه ى نور را به كار مى برد، ولى از راههاى انحرافى و كج ، به ظلمات وتاريكى ها تعبير مى كند. (النور، الظلمات )
4 راه حقّ، نور است و در نور امكان حركت ، رشد، اميد و آرامش وجود دارد. (النور)
5 مؤ من در بن بست قرار نمى گيرد. (يخرجهم من الظلمات )
6 طاغوت ها در فضاى كفر وشرك قدرت مانور دارند. (الذين كفروا اوليائهم الطاغوت )
7 هر كس تحت ولايت خداوند قرار نگيرد، خواه ناخواه طاغوت ها بر او ولايت مى يابند. (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
8 هر ولايتى غير از ولايت الهى ، ولايت طاغوتى است . (اللّه ولىّ... اوليائهم الطاغوت )
9 توجّه به عاقبت طاغوت پذيرى ، انسان را به حقّ پذيرى سوق مى دهد. (اولئك اصحاب النّار)

 

350-بقره ، 62 ؛ مائده ، 69 ؛ حج ، 17.
351-بقره ، 93.
352-نساء، 154.
353-اعراف ، 171.
354-بقره ، 40 و82.
355-مائده ، 12.
356-اعراف ، 163 166.
357-مائده ، 60.
358-نباء، 9.
359-بحار، ج 14، ص 787.
360-تفسير مجمع البيان و نورالثقلين و صافى ، ذيل آيه 18 سوره نباء.
361-تورات ، سِفر تثنيه ، فصل 21.
362-تفسير فخررازى ، ذيل آيه .
363-مائده ، 101.
364-تفسير نمونه ، ج 5، ص 96.
365-شرح ابن ابى الحديد، ج 18، ص 102.
366-تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 89.
367-تفسير درّالمنثور، ج 1، ص 78.
368-تفسير نورالثقلين ، ج 1، ص 88.
369-همچنان كه قرآن ، براى مؤ منان مايه ى شفا ورحمت و براى ظالمان ، موجب زيان و خسارت است . اسراء، 82.
باران كه در لطافت طبعش ، خلاف نيست در باغ ، لاله رويد و در شوره زار، خَس
370-با توجّه به اينكه خشيت ، تنها برخاسته از علم است ، نه چيز ديگر: (انّما يخشى اللّه من عباده العلماء) فاطر، 28. و مولوى نيز مى گويد:
جمله ى ذرّات پيدا و نهان با تو مى گويند، روزان و شبان
ا سميعيم و بصيريم و هُشيم با شما نامحرمان ، ما خامُشيم
طق آب و نطق خاك و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
371-در سوره هاى نساء آيات 80 و120 و بقره ، آيه 109 و مائده آيه 21 نمونه اى از اين آرزوها بيان شده است .
372-انفال ، 75.
373-از كلمه (دماءكم ) و(انفسكم ) استفاده مى شود، كشتن يا اخراج ديگرى در واقع كشتن و اخراج خود است . سعدى مى گويد:
بنى آدم اعضاى يكديگرند كه در آفرينش زيك گوهرند
374-در احاديث آمده است : اگر كسى ستمگر را در ظلم و ستم راهنمايى و كمك كند، در دوزخ قرين ((هامان )) وزير فرعون خواهد بود. و حتّى آماده كردن دوات و قلم براى ستمگر، جايز نيست . امام كاظم عليه السّلام خطاب به يكى از مسلمانان بزرگوار فرمود: كرايه دادن شتر به دستگاه هارون الرشيد هر چند براى سفر حج باشد، جايز نيست . تفسير اطيب البيان .
375-از آيه ى 102 سوره ى نحل معلوم مى شود كه روح القدس ‍ همان جبرئيل است .
376-هود، 91.
377-فصّلت ، 5.
378-تفسير نورالثقلين .
379-به عشق و انتظار خود مغرور نباشيد. ممكن است در مرحله ى عمل ، حالات انسان عوض شود. خداى ناكرده امروز دعاى ندبه بخواند، ولى فردا...
380-چنانكه گفته اند: ((حبّ الشى ء يعمى و يصمّ)) دوستدارى چيزى ، انسان را كور وكر مى كند. يعنى انسان ديگر حاضر نيست عيب هاى آنرا ببيند ويا بشنود.
381-مائده ، 18.
382-بقره ، 111.
383-بقره ، 80.
384-بحار، ج 28، ص 233.
385-مرگ ، همانند سفر است . راننده در صورتى از سفر مى ترسد كه يا راه را نمى شناسد، يا بنزين ندارد يا تخلّف نموده است ، يا جنس ‍ قاچاق حمل مى كند و يا در مقصد، محل سكونت ندارد. در حالى كه مؤ من واقعى ، راه را مى داند؛ (اليه المصير) سوخت بين راه دارد؛ (عمل صالحا) تخلّفاتش را با توبه جبران كرده است ، جنس قاچاق يعنى عمل خلاف ندارد و محل سكونتش را نيز مى داند؛ (جنّة الماوى ) و لذا نمى ترسد.
386-در تفسير فخر رازى دعايى از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله نقل شده است كه فرمودند: اگر زندگى براى من نيكوست ، مرا زنده نگهدار و اگر مرگ بهتر است ، بميران .
امام سجاد عليه السّلام نيز در دعاى مكارم الاخلاق از خداوند چنين مسئلت مى كند: ((الهى عمرّنى ما كان عمرى بذلةًفى طاعتك ، فاذا كان عمرى مرتعا للشيطان فاقبضنى ...)) خداوندا اگر عمر من وسيله خدمت در راه اطاعت تو باشد، عمر مرا طولانى كن ، ولى اگر عمر من چراگاه شيطان خواهد بود، آن را قطع نما.
387-تفسير راهنما.
388-انسان لجوج ، حتّى فرشتگان را متهم مى كند. فرشتگانى كه خداوند آنها را معصوم مى داند و درباره آنان مى فرمايد: (لا يعصون اللّه ما امرهم ) آنها هرگز فرمان خداوند را نافرمانى نمى كنند. (تحريم ، 6) آنان دليل دشمنى با جبرئيل را آوردن دستورات سنگين و دليل دوستى ميكائيل را آوردن دستورات سبك مى دانند. درست مانند كودك بازيگوشى كه معلّم رياضى را بد و معلّم ورزش را خوب مى پندارد با آنكه هر دو در جهت تعليم و تربيت فعاليّت مى كنند.
389-(ثمّ كان عاقبة الّذين اساؤ ا السُؤ اى ان كذّبوا بايات اللّه ...) روم ، 10.
390-اين آيه ، تسلّى خاطر براى رسول خداست كه اين گروه در پيمان شكنى و بهانه گيرى ، سابقه طولانى دارند و نبايد از اين لجاجت و بهانه گيرى تعجّب كرد.
391-سحر، به فن ظريف و دقيقى گفته مى شود كه امور را از مسير عادّى خود منحرف مى سازد. و گاهى سحر به معنى خدعه ، و باطل را در شكل و قالب حقّ آوردن ، آمده است .
392-((بابل )) نام منطقه اى حدود نجف و كربلاى فعلى بوده است .
393-در روايات نيز وارد شده كه ساحر، كافر ومجازاتش قتل است .
394-(راعنا) از ماده ى ((رعى )) به معنى مهلت دادن است . ولى يهود كلمه ى (راعنا) را از ماده ى ((الرعونة )) كه به معنى كودنى و حماقت است ، مى گرفتند.
395-آنان هرگز دوست ندارند به مسلمانان كمترين خيرى برسد، ولى در مقابل از بازگشت آنان به كفر وارتجاع واز سازشكارى وسكوت وسستى با كفّار واز به سختى افتادن آنان ، لذّت مى برند.
# (ودّوالو تكفرون كما كفروا فتكونون سواء) كفّار دوست دارند همانند آنها كافر شويد. نساء، 89.
# (ودّوالو تدهن فيدهنون ) كفّار دوست دارند كه تو اى پيامبر نيز با آنها سازش كنى . قلم ، 9.
# (ودّوا ما عنتّم ) كفّار دوست دارند كه شما مسلمين در زحمت قرار گيريد. آل عمران ، 118.
# (ودّت طائفة من اهل الكتاب لو يضلّونكم ) گروهى از اهل كتاب دوست دارند شما را منحرف نمايند. آل عمران ، 69.
396-نخبة التفاسير.
397-مائده ، 64.
39

نظرات شما عزیزان:


لینک ثابت

تمامی حقوق مادی و معنوی " یا صاحب الزمان ادرکنی " برای " محمدباقر معصومی , اسماعیل زبردست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم